دلم تنگته بیشتر از هر لحظه ی دیگه ی عمرم
دلم تنگته مرگوار, آزاردهنده و زجر کُشنده
دلم تنگته اون قدر که دنیا الان آواریه روی سرم !
دلم تنگته اینقدر که واسم فرقی نمیکنه حتی اگه پیشم باشی ... توی بغلم و نزدیک تر از تنم بهم !! ... چون دلم خیلی تنگته ...
دلم تنگته و آروم ندارم تا مگه روحم از تنم پربکشه و بیاد توی آشیونه ی ابدیم ینی وجود پر مهرت واسه ابد خونه کنه ...
دلم تنگته و آروم ندارم تا بار سنگین این دنیا رو از روی دوشم کنار بزنم و پر بکشم به سمت وجود پاک و آرامش بخش و رویاییت که هر نفس دوری ازش واسم مرگه !!
دلم تنگته و آروم ندارم ...
دلم خیلی تنگته ... و قلبم داره از توی سینم بیرون میزنه ...
دلم تنگته و نمیتونم حالی رو که دارم واست بیان کنم ... فقط فریادی که از دلتنگی، معین توی این ترانه اش " دلم تنگته" میزنه ... تا حدودی حق مطلب حال و روز دل منم بیان میکنه و واسه همین پیداش کردم و واست گذاشتم روی سایت که گوش کنی ...
گوش کنش ... دارم از دلتنگیت می میرم !!
زني را مي شناسم من که شوق بال و پر دارد ولي از بس که پر شور است دو صد بيم از سفر دارد
زني را مي شناسم من که در يک گوشه ي خاانه ميان شستن و پختن درون آشپزخانه
سرود عشق مي خواند نگاهش ساده و تنهاست صدايش خسته و محزون اميدش در ته فرداست
زني را مي شناسم من که مي گويد پشيمان است چرا دل را به او بسته کجا او لايق آنست
زني هم زير لب گويد گريزانم از اين خاانه ولي از خود چنين پرسد چه کس موهاي طفلم را پس از من مي زند شانه؟
زني آبستن درد است زني نوزاد غم دارد زني مي گريد و گويد به سينه شير کم دارد
زني با تار تنهايي لباس تور مي بافد زني در کنج تاريکي نماز نور مي خواند
زني خو کرده با زنجير زني مانوس با زندان تمام سهم او اينست نگاه سرد زندانبان
زني را مي شناسم من که مي ميرد ز يک تحقير ولي آواز مي خواند که اين است بازي تقدير
زني با فقر مي سازد زني با اشک مي خوابد زني با حسرت و حيرت گناهش را نمي داند
زني واريس پايش را زني درد نهانش را ز مردم مي کند مخفي که يک باره نگويندش چه بد بختي چه بد بختي
زني را مي شناسم من که شعرش بوي غم دارد ولي مي خندد و گويد که دنيا پيچ و خم دارد
زني را مي شناسم من که هر شب کودکانش را به شعر و قصه مي خوانداگر چه درد جانکاهي درون سينه اش دارد
زني مي ترسد از رفتن که او شمعي ست در خانه اگر بيرون رود از در چه تاريک است اين خانه
زني شرمنده از کودک کنار سفره ي خالي که اي طفلم بخواب امشب بخواب آري و من تکرار خواهم کرد سرود لايي لالايي
زني را مي شناسم من که رنگ دامنش زرد است شب و روزش شده گريه که او نازاي پردرد است
زني را مي شناسم من که ناي رفتنش رفته قدم هايش همه خسته دلش در زير پاهايش زند فرياد که بسه
زني را مي شناسم من که با شيطان نفس خود هزاران بار جنگيده و چون فاتح شده آخر به بدنامي بد کاران تمسخر وار خنديده
زني آواز مي خواند زني خاموش مي ماند زني حتي شبانگاهان ميان کوچه مي ماند
زني در کار چون مرد است به دستش تاول درد است ز بس که رنج و غم دارد فراموشش شده ديگر جنيني در شکم دارد
زني در بستر مرگ است زني نزديکي مرگ است
سراغش را که مي گيرد نمي دانم؟ شبي در بستري کوچک زني آهسته مي ميرد
زني هم انتقامش را ز مردي هرزه مي گيرد...
زني را مي شناسم من
فریبا شش بلوکی
او نوشت :
سلام قربون شکل ماهت بشم
این روزا حسابی سرت شلوغه
کار و درس و هزار تا فکر و خیال دیگه
اما قشنگن چون در ادامش یه هدف بزرگ و یه نتیجه عالیه
این روزام مث ماهها و سالهایی که رفتن میرن
اونوخ میشن یه خاطره خوش که من و تو علی رغم سختیاش کنار هم بودیم و جفت هم .
همه اینا رو دوس دارم
ناراحت نیستم که زیاد اینجا نمیتونی بیای
من میام و بهت کلی انرژی میدم دورت بگردم
خیلی میخوامت
انقد که چشمام دارن میسوزن و اشک توش جمع میشه ...
عاشق تو : خانومی
میبوسمت آقای مهندس خوشکل من
کی گفته دوست ندارم ؟ هوم ؟!!!
دوست دارم
انقد که دیگه هیچکی و نمیخوام ببینم و اصن اصن نمیخوام به هیچکی هم فک کنم
میخوام همه فکر کردنام از تو باشه و با تو ...
حالا اخماتو باز کن بداخلاق من !
میدونه دوسش دارمااااا
باز میخواد بدونه خو ... چیه مگه ؟
اووووووووووووووووووووم
قربون اون اخمات بشم من
لبم رو لبت تا جون بگیری
سلام همسرم سلام وجودم
بازم یه صبح دیگه و تو
پس بزن این دکمه قشنگه ی عشقو تا روزمو با تو و پر از تو شروع کنم
با تویی که تموم هست و نیست و زندگی و دار و ندارمی
با تویی که روزم روزه و ... شبم یادآوریه قشنگیای روزی که باهات گذروندم !
جونمو هستیه من، با عشقی روزافزون بهت کارامو شروع کردم و دارم انجامشون میدم
دوستت دارم بیشتر از هر حدی که تصورشو بکنی
لبام روی روح و جونت *:
فدا زن خوب و مهربونم
فدا صداقت و زلالیه حرفاش که هیچ جای دنیا نمونه اش پیدا نمیشه
نمیدونی چه حسیه وقتی صداقت زنتو حس میکنی
وقتی با کارها و رفتاراش به یقین میرسی که قلبش فقط مال توئه و جز تو به هیچی دیگه فکر نمیکنه
نمیدونی حس مالکیت قلب زن آدم چه عشقیه چه آسمونیه چه بی نظیره چه آرامش بخشه
فدات بشم که دیگه نفسم بی تو بالا نمیاد
فدات بشم که تموم گرفت و گیر رگهای وجودمو با عشقت باز کردی و میتونم راحت به کارا و درسام برسم
محشری
اینو بیشتر از هر وقت دیگه توی زندگیم حس میکنم
بنده ی نفسات: مهرداد ِ تو *:
شب ، التهاب ، عشق ، غزل ، نقطه چین
نامه ، جواب ، عشق ، غزل ، نقطه چین
سیگار ، گریـــــه ، خاطــــره ، آب ، قرص
آتش ، عذاب ، عشق ، غزل ، نقطه چین
باران ، حیات ، کوچـــــه ، خیابان ، سکوت
روز ، اضطراب ، عشق ، غزل ، نقطه چین
بد ، خوب ، زشت ، مرگ ، خـــدا ، زندگی
پایان ، سراب ، عشق ، غزل ، نقطه چین
ساحل ، غروب ، خسته ، خیانت ، غروب
شاعـــــــر،طناب ، عشق ،غـــــــزل،......
جلیل صفر بیگی
او نوشت :
خوبی همه چی شش ماه اولشه بعد میشه عادت .
اما ...
واسه من که نمیشه
حتی اگه از سر درد چشمام باز نشن , حتی اگه انقد سرم شلوغ باشه که نتونم سر بخارونم , یا حتی اگه رو به موت باشم ...
میام و مینویسم
حتی برای دل خودم
که زیاد هم صحبت نداره و بیشتر تنهاست
اینجا بیشتر خودم و پیدا میکنم
حتی اگه تو , صد سال یکبار بیای .
او نوشت :
سلام خدای عزیزم
سلام عزیز دلم ... همسر جونم
خوشحالم امروز که خوشحالی و خیالت آسوده تر شده
خیلی خوشحالم
دیدی بالاخره اینم درست شد و یه گره از گره ها باز شد
همیشه همینه
دیر میشه اما در نهایت میشه.
فقط اون روزایی که نخندیدیم و شاد نبودیم از دستمون رفته.
اما بازم خدارو شکر ! خدارو شکر که تنمون سالمه .
دیشب همش برات دعا کردم.
انقد به خدا دلمو نزدیک کرده بودم که انگار یه بچه از مادر پدرش تقاضایی داره
بلکه نزدیکتر !!!
دعا میکنم هر روزم بهتر از روزای قبل برات باشه و شادیهاتو بینهایت ببینم
خیلی دوست دارم و میبوسمت .
هوراااااااااااااااااااااااااااااا هورا هوراااااا
او نوشت :
خدایا
عزیز دلم رفته برای انجام یکار مهم یه شهرستان دیگه
خیلی مراقبش باش
یوقت به شوخی من و حرفی که زدم نگاه نکنی
خدایا خودت پیشش باش
کارش و براش ردیف کن
حواست بهش باشه
تنهاش نزار
تو بغل خودتم بسلامت برش گردون پیش خانومش
دوست دارم خدا
دوست دارم همسرم
منتظرتم
زود بیا
بوس
او نوشت :
سلام عزیزم
امروز حالم زیاد خوب نیست آخه دلم درد میکنه ...
دیروزم که انقد تو پاساژ پیاده روی کردیم با بچه ها عامل این دل درده شد :p
هیچیم نخریدم
هی گفتم حالا اون مغازه حالا یه مغازه دیگه هم ببینیم آخرش دست خالی اومدیم
البته زیادم قصدش و نداشتم
خلاصه
بعدشم اومدیم تو ایستگاه اتوبوس نشستیم برا خدافظی
چهارتامون نشسته بودیم و هی خودمون از خودمون عکسای مسخره بازی مینداختیم
دلی میگفت ازین به بعد بیایم تو ایسگاه اتوبوس قرار بزاریم بیشتر خوش میگذره :d
شب شبم هی میگف بیاین بریم خونه ما چای بخوریم . تورو خدااااااااااااااااااااااا بیاین دیگه
اون یکیم که همش سرش تو گوشیش بود و مشغول بحث با همممممسرش بود . اصن تو حال خودش نبود.
مام میگفتیم تو با ما نیستی
دلی طبق معمول در حال حملات تجاوزکارنش بما بود و مام فحشی بود که نثارش میکردیم
خلاصه
شب شب یه لیوان بوناک کثیف دهنی از یه خانومه گرف رف با آین آب سرد کنا که آب داغم دارن آب جوش برا خودش ریخت . ازونجام که یه معتاد حرفه ایه چای لپتون هم تو دست و بالش بود و بالاخره چای و زد و رو فرم اومد
یه چهل دقیقه ای نشستیم و بعدم از هم جدا شدیم و نخود نخود هر که رود خانه خود ...
خوب بود . اینم یروزی بود با یکم تفاوت
اما من و اصلا پر نکرد
تو راه برگشت روحم تازه نبود
دلم شاد نبود
قبلنا که باهاشون بیرون میرفتم خیلی رو فرم میومدم اما ایندفه نه
دلم میخواس زودتر برگردم و کنج خونه باشم
وقتی شب گفتی من میخوابم ترجیح دادم هیچی نگم
گاهی دلم میخواد کلا روزه سکوت بگیرم .
بیخیال .
صبح خوبی و برات از خدا میطلبم
دوست دارم
خوشگل من امروز با دوستاش رفته بیرون
منم منتظرم تا برگرده
دو سه مرتبه ای وسط کارام بهش زنگ زدم و صدای نازشو شنیدم ... چه نرمه ... جوون ... عاشق نرمیه صداتم نفسم
الانم زنگ زدم ... با دوستاش مشغول گل گشت تو یکی از مراکز خرید شهرک غرب بود
میدونم به این رفتنه خیلی نیاز داشت ... اين چند وقته تو خونه خیلی خسته شده بود
نانازیه بابایی
من از صبح کلی کار داشتم
خیلی ام خسته ام و نرسیدم تا الان چیزی بخونم
اما الان شروع میکنم به خوندن تا آخر وقت ...
بدون قلبم همیشه مث گنجیشک واست می تپه
حالا که از خونه دوری بیشتر !! خیلی بیشتر !!!
دوستت دارم و شدیدا منتظر اومدنتم تموم وجودم *:
نفسم
چرا یهویی کات میکنی
چرا یهویی میبری
میدونم الان میگی خودت که بدتر از منی
اما من اگه کات میکنم و ازین دنیا می برم فقط واسه اینه که قد یه نفس ازت دور میشم ... اونوقته که هیچی واسم مهم نیس
میدونم ... همه چیو میدونم ... میفهمم ...
نمیخوام اینجا بازشون کنم ... نیازی نیس
فقط میخوام بدونی به خدا دوستت دارم ...
بخدا تموم آرامشم فکرم ذکرم ... تویی
وقتی می بینی صدام در نمیاد بازم با توام ... تموم کارامو با تو و به عشق تو انجامشون میدم
نگران چی هستی ... کاش بودی و حال و روزمو میدیدی ...
من درسو علیرغم کارای زیاد اداره که اغلب کلافه کننده ام هست ... شروع کردم ...
اما میدونم تو چند روزه که دست به کارت نزدی ...
میدونم شرایطو ...
اما ازت میخوام شرایط هر قدرم بد بود بهم نریزی ... به من فکر کن ... به عشقمون ... به زندگیه جونیمون !
فدات بشم ... منم شرایط واسم عذاب آوره ... اما من کار ِ خودمو میکنم ...
وقتی همه چی عذاب آور میشه ... دست تو رو میگیرم و دونه دونه ی کارارو با هم انجامشون میدیم ... اونوقت انگار توی بهشتم و با انجام هر کاری فقط عشق میکنم ...
قربونت بشم ... من حتی یه لحظه ام ازت چشم برنمیدارم ... اینو مطمئن باش
پاشو دستای نازتو بذار توی دستام و بیا به کارای زندگیه خودمون برسیم ...
پاشو دورت بگردم ...
فدای اون نگاه معصومت که قلبمو تیکه تیکه میکنه ...
روانیتم همسرم *:
مرور خاطرات گذشته دلمو میسوزونه
لحظات کودکیم که تو توشون نبودی واسم خیلی آزار دهنده اس
اگه تو بودی، چی میشد و من چی از آب در میومدم ... ! آه خدا
خیلی سختم بود بی تو زندگی کردن و بدون تو بزرگ شدن ...
تنها چیزی که کمک میکرد به زندگی ادامه بدم و زندگی رو دوس داشته باشم
باور ... اینکه یه روز بهت میرسم و همه ی این تنهایی ها و انتظارها تموم میشه بود
باور بود ... یقین بود ... واجب بود ... واجب تر از نفس !
الانم زیباییت واسم تعجب آور نیست ... من با این زیبایی تموم عمر زندگی کردم
چیزی که الان تموم وجودمو پر میکنه ... حس حیرت و ناباوریه ... ناباوری از اینکه
ینی من ترو دارم ... یا بازم مث گذشته ها خیاله ... توهمه ... یا یه رویای آشناس
که من تموم این سالهای عمرمو باهاش سپری کردم ... اگه واقعی باشه ... نه
این محاله ... ! ینی میاد روزی که با خیال راحت این محال ِشیرینو باور کنم !!
آدم دلش میسوزه به حال اونهمه روزا و شبایی که اومدن و قدرشونو ندونستیم و رفتن
حالام رفتن که رفتن ...
انگار یکی داره هولشون میده واسه اینکه هر چه سریعتر بیان و برن ...
من با تو هم عصر بودم
این از خوش شانسیه منه که لااقل تونستم ببینمت
اگه هم عصر من نبودی چطور میشد پیدات کرد ... برای من ِسردرگم ... سردرگمی
میشد تموم زندگیم ...
حالا با پیدا کردنت ... یه جای این دنیا بالاخره ایستادم ... سردرگمی خیلی بده ...
اینقدر سردرگمی کشیدم که هنوز گیجم ... هنوز درست نمیدونم باید چیکا کنم ...
انگار هیچی سر جای خودش نیست ... انگار وارد یه دنیایی شدم که پیش از این هرگز
توش نبودم و واسم اصلا آشنا نیست ... هیچیشو بلد نیستم ... نه راهشو ... نه آدابشو
این سردرگمیه من ترو هم آشفته کرده ... میدونم !
نمیخواستم اصلا اینا رو بگم ... نمیدونم چرا حرفام به اینجا رسید
بگذریم ...
منتظرم تا باز چشاش توی چشام خیره بشه
خیره تر از خیره
منتظرم تا باز دستامو توی دستاش بگیره
گرم تر از گرم
منتظرم تا باز تا نفسای گرمشو در نفسام فرو ببرم
بی صبرتر از بی صبری
منتظرم تا باز عطر وجودش، وجودمو بهاری کنه
بهار تر از بهار
منتظرم تا باز، بودنشو در وجودم جشن بگیرم
رقصان تر از رقصان
منتظرم تا بهش بگی زودتر چشاشو بروم باز کنه
منتظر تر از واژه ی انتظار
یادت باشه الان که دارم حرفامو تایپ میکنم
و مدام با تایپ چند کلمه به آغوشت میکشم
همش مجازیه !!!
نمیگم تموم محبتام بهت فقط تایپیه
میخوام بگم هوا برت نداره که اینه ... اونیکه مهرداد و سیر میکنه
عشقو من از تو میخوام ... نه از یه مانیتور که جاتو واسم پر کنه !!!
من هستم و نمیخوام حالا که هستم
عادت کنی به توی دنیای مجازی زندگی کردن و باهام حرف زدن!
یادت باشه ... !!
تو کلمهام باش
من با تو برای تمام جهان جمله میبافم
حرف میزنم
شعر میگویم
من جهان را پر از عشق میکنم
تو باش
تو
کلمهام باش ...
+خدا قوت نازنین مهردادم . برو تو کار ماچ ! حال کن !
منم یکم رو طرحم کار کردم اما راستش خیلیش مونده
خدا کنه برسم تمومش کنم تا نوزده آبان
دوست دارم
خوب درست و بخون که چشم انتظار شنیدن خبرای خوب خوبم
میبوسمت
امضا : خانومی
آخ که نمیدونین بغل کردن این وروجک توی هر شرایطی چه حس ناب و خاصیه
لامصب هر مرضی که آدم داشته باشه دو سوته درمون میشه اساسی
نمدونم چی توی وجودشون هست که لاکردار آبیه روی آتیش روح و جون آدم
ای جونم به فدات که باعث شدی منم یکی از این وروجکا رو داشته باشم
چشام کف پات که شدی درمون تموم دردا و حال بدیام
حالام اگه ازین بنده ی حقیرتون گزارش کار، تا این ساعت رو خواسته باشین باید به عرض برسونم:
هم خوندم هم کارای اداره رو انجام دادم ... اما امروز لامصب کارای اداره خیلی زیاد و خفن و سنگینه ... اما فدای سر وروجکم ...
همشونم انجام میدم ... لبامو از رو جونت برندار فقط !!
سلام همسرم
امروز آقا شدم و میخوام بشینم سر درسام
مث یه جنتلمن ِ همسر دوست !!
کارای اداره ام که ماشالله امروز سر به فلک کشیده
اما سعی میکنم لابلای کارام بخونم
نگاتو ازم برداری همه چی تا اطلاع ثانوی تعطیل میشه !!! ... گفته باشم!
مهرداد ِ پرستنده ی تو *:
با تو، همه ی رنگهای این سرزمین مرا نوازش می کند
با تو، آهوان این صحرا دوستان همبازی من اند
با تو، زمین گاهواره ای است که مرا در آغوش خود می خواباند
و ابر، حریری است که بر گاهواره ی من کشیده اند
با تو، دریا با من مهربانی می کند
با تو، سپیده ی هر صبح بر گونه ام بوسه می زند
با تو، نسیم هر لحظه گیسوانم را شانه می زند
با تو، من با بهار می رویم
با تو، من در عطر یاس ها پخش می شوم
با تو، من در شیره ی هر نبات میجوشم
با تو، من در هر طلوع لبخند میزنم، در هر تندر فریاد شوق می کشم، در حلقوم مرغان عاشق می خوانم و در غلغل چشمه ها می خندم، در نای جویباران زمزمه می کنم
با تو، من در روح طبیعت پنهانم
با تو، من در خلوت این صحرا، در غربت این سرزمین، در سکوت این آسمان، در تنهایی این بی کسی، غرقه ی فریاد و خروش و جمعیتم، درختان برادران من اند و پرندگان خواهران من اند و گلها کودکان من .
+ تقدیم بتو عزیزم با تمام دلم
+ امضا : خانومی
+ برگرفته از جملات ناب دکتر علی شریعتی
در استکان من غزلی تازه دم بریز
مشتی زغال بر سر قلیان غم بریز
هی پک بزن به سردی لبهای خسته ام
از آتش دلت ســــــــــــــــر خاکسترم بریز
گیرایی نگاه تـــــــــو در حد الکل است
در پیک چشمهای ترم عشوه کم بریز
وقتی غرور مرد , غزل توی دست توست
با این سلاح نظم جهان را به هم بریز
بانو! تبر به دست بگیر انقلاب کـــــــــــــــن
هرچه بت است بشکن و جایش صنم بریز
لطفا اگر کلافه شدی از حضــــــــور من
بر استوای شرجی لبهات سم بریز...!
- امید صباغ نو
+صبح بخیر عزیز دلم
+ عزیزم یهویی ازین شعره خوشم اومد برا خودم نوشتم از طرف تو ;/
+ یهویی ازین عکسه هم خیلی خوشم اومدش گذاشتمش اینجا
+ تقدیم به همه دخترای گل از طرف او
+ امضا : بوس
فدای دستات
فدای اینکه اینقدر منو آدم حساب میکنی
فدای همه ی صبوری کردنات
فدای کوه کوه دردسرا و عذاب های منو تحمل کردنات
فدای اونهمه درد و جنگولک بازی های منو توی دل ریختنات
فدای تو لک رفتنات مث پرنده های معصوم، از درد و حجم دیوونه بازیای من
فدای قلب مهربون و با وفا و صادقت
فدای اون بله گفتنت که خیلی بیشتر از یه بله باهام موندی و واسم از جون و دل مایه میذاری
فدای تو آسمونیه من
فدای تو معجزه ی زندگیم
فدای تو همسرم
امروز چت شده وجودم
هر چی ازت می پرسم میگی چیزی نیس ... هیچی نیس ...
پس چرا دل من آروم نیس ...
قشنگ من
ترو خدا بهم بگو ... هر چی که هست ...
التماستو میکنم
نریز توی دلت
از خودم بدم میاد وقتی می بینم ... نمیتونی راحت حرفاتو باهام بزنی
من دارم می میرم اینجا
التماستو میکنم
موذنی بانگ میگفت و می دوید
پرسیدن که چرا میدوی
گفت:میگویند که آواز تو از دور خوش است
میدوم تا آواز خود بشنوم ...
خطیبی را گفتند:
مسلمانی چیست؟
گفت:من مردی خطیبم،مرا با مسلمانی چکار ?!!!!
مردی با نردبان به باغی میرفت تا میوه بدزدد
صاحب باغ برسید و گفت:
در باغ من چکار داری
گفت:نردبان می فروشم
گفت نردبان در باغ من میفروشی؟
گفت نردبان از آن من است،هر کجا که بخواهم میفروشم .
+بر گرفته از جملات حکیمانه عبید زاکانی
سلام همسرم
آرومم ... وجودم
دیروز آبی بودی رو آتیش وجودم
آتیشی که بدجور داشت روحمو میخورد
تو میدیدی پر پر زدن روحمو
تو میدونستی
همه چیو میدونستی
عزیزم
عزیزم
عزیزم
دوستت دارم
به عمق تموم لحظه هایی که توی این دنیا زندگی کردم و تموم لحظه هایی که از عمرم باقی مونده
پاک من
آسمونم
زیبای بی نظیر من
وقتی ازت هر چی میخوام به نهایت ممکن واسم انجامشون میدی
وقتی دیروز دیدمت فقط و فقط مث یه خیال بودی
من خیلی خوشبختم ... بیرون از حد تصورم
همسرم من با تو از همه ی نعمتهای این دنیا بهره مندم
از نهایت نهایت نهایت داشتن نعمتهای این دنیا
میگن نعمت های این دنیا آرامششون زود گذره
اما
واسه ی من فرق میکنه ... چون تموم نعمتهام آمیخته و آغشته به روح پاک و آسمونیه توئه و این باعث میشه آرامششون واسم ابدی باقی بمونه
خوب من
چرا بهم میگی من خدای توام ؟؟؟؟؟؟؟
من خاک پای توام اگه باشم خدا رو شکر میکنم
همسر مهربونم
همسر با وفام
همسر صبورم
شرمندم در مقابل اینهمه بزرگواری و وسعت روحت
به خدا من همه ی اینا رو می فهمم و نهایت تلاشمو میکنم که بتونم هر چه زودتر جبرانشون کنم و واست زندگیه خوبی رو بسازم
من و در پناه خودت حفظ کن
من بی تو هیچی نیستم
همه ی این مهرداد با اینهمه ادعا و هارت و پورتش ... بدون تو هیچه !!
همسرم
امروز واسه ارشد ثبت نام کردم
تموم عشقم به رخصتی بود که قبلش ازت گرفتم
به اس ام اسی بود که دیروز وقتی رفته بودم کتابا رو بگیرم واسم فرستادی و گفتی امیدوارم قبول بشی و بتونی یه گام موثر دیگه توی زندگیت برداری ... باید بگم اون پیامک یه اشتباه لپی کوچولو داشت ولی با اون کوجولوییش دلمو لرزوند ... و اون اشتباه لپی این بود که نوشته بودی " گام بزرگ توی زندگیت !! " در حالیکه باید می نوشتی "گام بزرگ توی زندگیمون !!" ... دیگه هیچی نمیخوام اگه تو، توش نباشی !!! میفهمی ؟!؟!!؟ ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟..... خواهش میکنم راجع به این موضوع قلبمو آروم کن ... از دیروز بعد از اون اس ام اس هنوزم آشفته ام ! دیشبم از زور خستگی نشد که بهت بگم ...
الهی دورت بگردم
دیروز خیلی خستت کردم
الانم خوابی
یکم نگرانم
صدات نگرانم میکرد
امیدوارم باز کاری نکرده باشم
دوستت دارم
خاک پات، مهرداد ِ تو *:
او نوشت :
وقتی ساعت 9 زنگ در خونه رو زد
وقتی دستش و گرفتم ...
هر دو با بادبادک آرزوهامون رفتیم تو آسمونا
به ساکت ترین نقطه دنیا
تموم غصه هام و سپردم تو دستای باد
با خودم میگفتم
تو کی هستی ؟
و بعد بخودم همان جواب همیشگی را دادم
تو خداوند منی
که من تو را , نه در معبد نپال
که در بکر ترین سرزمین وجودم
عبادت میکنم.
امضا: خانوم تو
+خدارو شکر که تو در کنارمی ...
همسرم
مهربونم
دورت بگردم
پناهم
مونسم
آروم جونم
آرامش روح و روانم
گنجینه ی اسرارم
محرم من
آشیونه ی امن من
بابت همه ی خوبیهات
بابت همه بزرگواری هات
بابت همه صبوری ها و منو تحمل کردنهات
بابت پوشوندن خطاها و ندونم کاریهام
بابت همه ی بدیهام که مث یه مادر واقعی توی قلبت پنهون میکنیشونو نمیذاری از شیطنتای پسرت کسی جز خودت آگاه شه
ازت ممنونم
از صمیم قلب
و با تموم وجودم
نمیدونی امروز چقدر حالم خوبه
تموم اون گرفت و گیرهایی که به خصوص توی این چند روز اخیر داشتم و توام همش بهم میگفتی چرا گیر دادی اینقدر به این مسئله و ... امروز به خوبی واسم حل شد
روانم راحت و آزاد شد ... ازت ممنونم فرشته ی نجات من ... ازت ممنونم هست و نیست مهربون من
نمیدونم چه شکلی میتونم با نهایت ارادتم بهت ازت تشکر کنم
همسر صبور و با وفام
با تموم وجودم با تموم عشقم و با تموم ارادتم دستای پاک و مهربونتو اول روی چشام میذارم و بعد عاشقانه و خالصانه می بوسم.
جونم به فدات *: