چند دوبیتی زیبا از حضرت مولانا و سعدی علیه الرحمه :
تو را در دلبری دستی تمام است
تمام است و تمام است و تمام است
بجز با روی خوبت عشقبازی
حرام است و حرام است و حرام است ... مولانا
......
چه نزدیکست جان تو به جانم
که هرچیزی که اندیشی بدانم
ضمیر همدگر دانند یاران
نباشم یار صادق گر ندانم ....مولانا
.....
خبر کن ای ستاره یار ما را
که دریابد دل افگار ما را
خبرکن آن طبیب عاشقان را
که تا شربت دهد بیمار ما را... مولوی
.....
بگو ای یار همراز این چه راز است ؟
دگرگون گشته ای باز این چه راز است؟
دگرباراین چه دام است و چه دانه ست؟
که ما را کشتی از ناز، این چه راز است؟ ... مولوی
.....
ای دوست قبولم کن وجانم بستان
مستــم کـــن وز هر دو جهانم بستان
بـا هـــر چـــه دلم قـــرار گیـــرد بــی تـــو
آتش بــه مـــن انـــدر زن و آنـــم بستـان... مولوی
......
روزی گفتی شبی کنم دلشادت
وز بند غمان خود کنم آزادت
دیدی که از آن روز چه شبها بگذشت
وز گفتهی خود هیچ نیامد یادت؟ سعدی
.....
نادان همه جا با همه کس آمیزد
چون غرقه به هر چه دید دست آویزد
با مردم زشت نام همراه مباش
کز صحبت دیگدان سیاهی خیزد سعدی
.....
با گل به مثل چو خار میباید بود
با دشمن، دوستوار میباید بود
خواهی که سخن ز پرده بیرون نرود
در پرده روزگار میباید بود... سعدی
.....
نظرات شما عزیزان: